چرخ
فدات بشم...خیلی زود به شیطنت افتادیوووخونه مامانبزرگ محبوبه..1چرخ داری که وقتی ببینیش میخوای سوارش بشی و میگی ااااااااااامممممم اما عزیزم...هنوز نمیتونی بشینی عشق من..منم باچادر میبندمت تا از صندلیش نیوفتی... ...
نویسنده :
مامان زینب
14:55
پارک صفه
نازنینم...دیروز عصر با بابایی رفتیم پارک صفه..وشما حسابی خوشحال بودی و سرحال و باکنجکاوی تمام همه جا را سیر میکردی...هرکس هم که ازکنارت رد میشد...قربون صدقت میرفت نازدونه من....این هم شما وبابایی ...
نویسنده :
مامان زینب
14:50
جویدن دست
عزیزکم....تازگی ها یاد گرفتی دستتو تو دهنت بکنی و بجای مکیدن انگشتات...انگشتاتو میجوی...نگرانم همینجوری نمونی و همش دست و انگشتت تو دهنت باشه... اینجا هم تو دل عمه لیلا بازم دستت تو دهنته....ناز دونه من ...
نویسنده :
مامان زینب
14:16
گاگا
پسر نازم...مدتها بود که میگفتی آغون و من دلم میخواست زودتر کلمات تازه ای بهت یاد بدم...همش که بغلم بودی و باهم بازی میکردیم..مرتب بهت میگفتم بابا..دد...وشما یه ریز زیر لبی ازخودت صدا در میوردی...یهو هم باصدای بلند گفتی:گاگا..... منم دلم میخواست بخورمت عشق مامان.... ...
نویسنده :
مامان زینب
14:11